یک‌روز، مار صدسرتان می‌رود به گا
آیینِ خوک‌پرورتان می‌رود به گا

هم شیخِ شنگِ شَرخَرتان، شرمتان شود
هم سیخ وُ سنگِ سرورتان می‌رود به گا

اکبر که کوسه بود، به کوسَش فرو زدند
سیّد قلیِ اصغرتان می‌رود به گا

تیمور وُ بوسعیدِ مغول، غوطِ خر شدند
وین کرّ وُ فرّ چَه‌برتان می‌رود به گا

ای عابرانِ عورِ عَدو! أیْنَ تَذْهَبون؟
إسْتَسْلِموا! که مَعْبرتان می‌رود به گا

عاقورتان به قارِعَتی جفتک افکنَد
یوم‌الحساب وُ محشرتان می‌رود به گا

یک: فربه‌خیکِ تک‌تکتان سفره می‌شود
دو: مرده‌ریگِ لاغرتان می‌رود به گا

تاریختان که دیوِ تقلب به خون نوشت
آتش زنند وُ دفترتان می‌رود به گا

تمساح وُ روبَه وُ مگس وُ موشتان بمرد
امروز، لنگ‌اَسترتان می‌رود به گا

لوطیِ لاتتان که به خلوت دلاور است
پِخ! گنده‌گوزِ عنترتان می‌رود به گا

ضحّاکِ سرکَش‌ست و کُشد بادِ صَرصَرش
آن سرخوراک، قیصرتان، می‌رود به گا