تعریف کن از بهار، سرشارم کن
گیلاس شکوفه زد، خبردارم کن
سنگین شده خواب زندگی بر پلکم
از مرگ خبر رسید، بیدارم کن
*
در پوست من برو، مرا بر تن کن
بگشای در و نشاط و رقصیدن کن
مردهست چراغ زندگی در دهلیز
ای مرگ بیا و خانه را روشن کن