به یاد کیانوش آسا
[در ساوند کلاود گوش کنید]
«حفرهای به کالیبر پنج و چهل و پنج صدمِ میلیمتر در دهلیز قلبی که خون را بعد از بیست و شش سال به جای رگها در آسمان پمپاژ میکند» را اگر کیانوش صدا بزنید،
«عبور سلانهسلانهی گلوله به وقتِ چرخکردنِ گوشت و استخوان دنده با هم» نام خانوادگیاش آسا است.
جایی از پیکر هیولاییمان زخم شده بود
جایی که نمیدانستیم کجاست
و در نقشهی Google به دنبالش میگشتیم
از جایی از تنمان داشت خون میرفت
جایی از تن که نام علمیاش کیانوش آساست
که میروی دکتر میگویی:
کیانوش آسایم درد میکند
کیانوش آسایم عفونت کرده
کیانوش آسا متولد بیست و نُه اسفند هزار و سیصد و شصت و دو از کرمانشاهم گلوله خورده است
و با کمی بتادین وُ یک مشت چرکخشککُن، به خانه برمیگردی
با حفرهای زیر آن پیراهن سفید و
بوی غذای سِلف
با حفرهای زیر آن عرقگیر آبی و
بوی غذای سِلف
با شهر فرنگ بر سینه
که چشمها را خواهد مکید
وقتی که قلب
از پشت پوستی شیشهای پیداست
قلب جوجهای دهروزه در بشقاب
دهانی در هیئت راهروهای تاریک خوابگاه حکیمیه
که در انتهاش عدهای سیگار میکشند
و عدهای با لباسهای متحدالشکلِ قرمزرنگ
در تجمعی سیال به خیابان میریزند
از دماغ
از چشم
از دهانی که اضافه شده به دستگاهِ گردشِ خون
تا با سطلهای آشغال استعاره برسازد
بی.آر.تی استعاره است
کفش کتانی وُ سرکه استعارهاند
وَنِ مخوفِ جلاد، با شیشههای دودی رازآلود
آنگاه که درش با صدایی مهیب بسته میشود و
بوی غذای سِلف
بوی نطفهای نحیف در روغنِ داغِ ماهیتابه
در میدانِ ولیِ عصر
در تپیدن قلبی جوان در مشت
قلبی که با عبور وانتی سبزرنگ
چون گوشت چرخکرده
از درز انگشتها میزند بیرون.
این تن من است، بخوریدش.
این تن من است
دست بزنید.
۱۳۹۱