[در ساوندکلاود گوش بدهید]

اما نرود یادت…
آن روز که خندانی
آن روز که از شادی، باران بهارانی

آن روز که آزادی
آن روز که: – باور کن!
آن روز که شوریده، رقصنده‌ی میدانی

آن روز که خون ارزان بر خاک نمی‌ریزد
آن روز که «جان جان جان…» با قهقهه می‌خوانی

آن روز که: – ما بردیم!
بزم‌ست به برزن‌ها
می‌چرخی وُ پاکوبان
غرق بوسه‌بارانی

آن روز که نزدیک‌ست
آن روز که یادش خوش:
آغوش…
پس از آغوش، ریسه‌‌های طولانی

*

آن روز ولی از ما یادی به میان آور
رفتیم غریبانه
بی‌صدا وُ پنهانی

از یاد نبر خون را، خونی که شتک می‌زد
خونی که از آن آمد فردات چراغانی

یک جرعه بنوش آن روز
با خنده بنوش آن‌ روز
یاد مردگانی که
زنده‌اند وُ می‌دانی