تکپاره چیست؟ «پاره» همان مصرع است: تکمصرع.
چرا تک پاره؟
برای بهرهمندی از قابلیتهای تکمصرع در مسیر «وصف» و نیل به شعری «عینی» و «فشرده».
*
در شعر عروضی فارسی، واحدِ پایهی وزنْ «مصرع» است. بر خلاف نظم عرب که تا یک بیت به طور کامل خوانده نشود، حدس وزن جایز نیست، در شعر فارسی، این مصرع است که رهنمای وزن اثر است.
*
با این که مصرعْ نظمدهندهی شعرِ عروضیِ فارسیست؛ فهم ما از شعر، سنتی بیتمحور دارد: محتوا در شعر عروضی فارسی، نه در یک مصرع، که در بیت طرح ریخته میشود.
*
آقای دهخدا در مدخل مصرع نوشته است: مصرع: [ م ِ رَ ] (ع اِ) نیمهی در. (منتهی الارب). یک تخته از دو تختهی در. (ناظم الاطباء). (اصطلاح عروض) نیمهای از دو نیمهی بیت که در حرکات و سواکن به هم نزدیک باشند. نیمهی شعر. (منتهی الارب). یک نیمه از شعر.
از معنای لغوی مصرع میتوان فهمید که به خودی خود استقلال ندارد و یکلت از کلیت دوپارهی بیت است.
*
حتی در عصر بالیدن سبک هندی نیز -که مصرع با انواع صفتها ستایش میشد و ترکیبهایی نظیر «مصرع برجسته»، «مصرع رسیده»، «مصرع دلکش» و «مصرع تازه» برای تکریمش مصطلح بود- مصاریع به جهت کاربرد در تمثیل و اسلوب معادله در بیت اهمیت داشتند. در سبک هندی بیتی نوشته میشد تا مصرعی درخشان (مصرع دوم) در آن عیان شود، اما همچنان آن مصرعِ برجسته از حضور در بیت و ارتباط با مصرع اول وجاهت مییافت: مصرع در بیت به کمال میرسد.
مصرعهای برجستهی هندی از لحاظ فرمی بسیار به هایکو شبیهاند: نظم دارند و حامل تصویری فشردهاند، اما بر خلاف رویکرد عینی و آبجکتیو هایکو و پرهیز هایکوسرایان از تشبیه و استعاره، مصرعهای برجستهی سبک هندی، مظهر نازکخیالی، ذهنگرایی و تشبیهاند.
*
قریب به اتفاق تکمصرعهای مشهور ادب فارسی، مثلاند و بیانی نکتهسنجانه دارند: «مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان»، «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»، «بسیار سفر باید تا پخته شود، خامی»، «شکاریم یکسر همه پیش مرگ». تمام این تکمصرعها از دل یک بیت بیرون کشیده شدهاند، و شاعران به قصد نوشتن «تکمصرع»، به عنوان قالبی مستقل، قلم نمیچرخاندند؛ دقیقاً برعکسِ «تکبیت»، که بیشتر بزرگان شعر ما دستی در آن داشتهاند. آنچه از سبک هندی برای ما مانده هم، نه تکمصرعهای برجسته، بلکه تکبیتهای درخشان است، چرا که در اسلوب معادله -که فن اصلی استادان سبک هندی است- اصل بر برابرِ هم نهادنِ دو مصرع است: موازنه!
*
به طور کل در شعر فارسی تکمصرع هیچوقت اعتبار شعری نداشته است، چنان که شمس قیس در المعجم میآورد:
گمانم این است که تک پاره (یا همان تکمصرع) میتوانست نقشی شبیه به هایکو در شعر فارسی بازی کند:
شعری کوتاه، با هدف وصفِ یک آن. در همان المعجم آمده است که طرح رباعی، اول بار، از جملهای که کودکی حین گردوبازی میخوانْد، به ذهن رودکی رسید: «غلتانغلتان، همی رَوَد تا بُنِ گَو» [هزج اخرم مکفوف اهتم]
این تکمصرع عیناً یک هایکوست: عینی و وصفی و فشرده؛ هایکویی که میتوان «قوز» یا همان «گردو» نامش نهاد:
غلتان
غلتان
همی رَوَد تا بُنِ گَو
در تذکرهالشعرای سمرقندی، تکپارهٔ فوق به این شکل مرقوم شده است: «غلتانغلتان، همی رَوَد تا لَبِ گَو».
[«گَو» گودالیست که در آن گردوهای بازی (آقوزها) جمع میشود]
*
با این درآمد و با عنایت به ۲۴ حالت وزنی رباعی، در سفری که میانهی پاییز ۱۴۰۰ به دیلمان داشتم، این چند تکپاره را نوشتم و روی «مصرع» متمرکز شدم. سعی کردم حین خلق این تکپارهها، به نگاه عینی و شهودی هایکو توجه داشته باشم و از شرح نفس و سودازدگی بپرهیزم. وزن تکمصرعها را به قصد در بحر هَزَج ننوشتم، چرا که به نظرم تقطیعِ خارج از بحرِ زیر، سادهتر و ملموستر است:
رکن اول: مُسْتَفْعِلُ یا مَفْعولنْ + رکن دوم: مُسْتَفْعِلُ یا مَفْعولُن یا فاعِلاتُ + رکن سوم: مُسْتَفْعِلُ یا مَفْعولنْ + رکن چهارم: فَعْ یا فاعْ
[همانطور که مشخص است در رکن اول ۲ انتخاب، در رکن دوم ۳ انتخاب، در رکن سوم ۲ انتخاب، و در رکن چهارم ۲ انتخاب داریم، لذا تعداد ترکیبهای وزنی رباعی از این قرار است: ۲۴=۲×۲×۳×۲. اگر رکن آخر را بنا بر مساوی بودن هجای بلند و کشیده دارای یک حالت بگیریم، وجود ۱۲ ترکیب وزنی حتمیست.]
* عکسها را با موبایل گرفتهام.
یک چوپان
در باران
آوازش:
غم
(مفعولن مفعولن مفعولن فع = هزج اخرم مخنّق ابتر)
*
مِه
آمد
ما
عریان
در جامهی ابر
(مفعولن مفعولن مستفعل فاع = هزج اخرم مخنّق اخرب اهتم)
*
در صامتِ مه:
نفسنفس
عابرِ دشت
(مستفعل فاعلات مستفعل فاع = هزج اخرب مکفوف اهتم)
لم داده رها
بر چمنِ باران
سگ
(مستفعل مستفعل مفعولن فع = هزج اخرب مقبوض ابتر)
*
وق
وق
وق:
ای جنازه بر
شانهی راه
(مفعولن فاعلات مستفعل فاع = هزج اخرم اَشْتَر مکفوف اهتم)
از سختی سنگ
رُست برگی
امّید
(مستفعل فاعلات مفعولن فاع = هزج اخرب مقبوض اَزَل)
*
تنها
در پاییز
یکی شبدر
سبز
(مفعولن مستفعل مفعولن فاع = هزج اخرم اخرب اَزَل)