پیشدرآمد: شعر عقاب پیر الکساندر پوشکین را در اینجا و شعر عقاب آلفرد تنیسون را در اینجا بخوانید. شعر عقاب خانلری هم اینجا در دسترس شماست. تصویر شعر کاکلی را هم پایینتر گذاشتهام:)
یک
حدوداً دو دهه بعد از خلق شعر عقاب پیر به قلم الکساندر پوشکین، آلفرد تنیسون در سال ۱۸۵۱ شعر شهرهٔ عقاب را پرداخت. پوشکینِ رمانتیک در شعر عقاب پیر رویکردی تعلیمی پیش گرفت، ولیکن تنیسونِ کلاسیک در شعر عقاب خود به سراغ وصف و تصویرپردازی رفت.
دو
شعر عقاب پوشکین به ناتل خانلری رسید، خانلری آن را ترجمه و بازآفرینی کرد، و به سال ۱۳۲۱ برای چاپ به مجلهٔ مهر ایران به سردبیری مجید موقر سپرد. این شعر به محض انتشار، مقبول خلقالله، و بر زبان این و آن افتاد. عبدالحسین آذرنگ، دانشنامهنویس، -در ادعایی که خود قابل بحث میداند- در دائره المعارف ایرانیکا، عقاب ناتل خانلری را «تقدیرشدهترین شعر قرن بیستم ایران» خوانده است. این شعر به کتابهای درسی راه پیدا کرد و اگر از مادربزرگها و پدربزرگهایتان [یا مادر و پدرهایشان!] بپرسید، خیلیهایشان به خاطرش دارند.
سه
هفت سال بعد از شعر خانلری، نیما چارپارهٔ «مرگ کاکلی» را نوشت. شعری کمترخواندهشده از او که طبق معمول اکثر اشعارش، در نحو و زبانْ سست، اما در ایده و اجرا، بکر است. شعر نیما تا سالها به پستویی رفت و شعر ناتل خانلری درخشید، چرا که شعر تعلیمی همچنان طرفدار بیشتری از شعر وصفی داشت: وضعیت پیشامدرن.
چهار
اینها که گفتم یعنی در شعر خانلری خبری از وصف نیست؟ مشخصاً هست. ولی وصف خانلری در شعر «عقاب» وصف برای وصف نیست، وصفیست که در سنت شعر فارسی غالباً باید «به خدمت» در میآمد تا واجد اهمیت باشد: وصف در رزم (حماسه)، وصف در بزم (لیریک)، وصف در تعلیم، وصف در طنز. در بسیاری از نوشتهها و شعرهای نیما اما وصف دارای شأنیست که خود میتواند خمیرمایهی شعر شود. اینگونه است که شعرهایی مانند «مرگ کاکلی» را میسازد.
دوربین توصیفگر نیما مانند هِلیکَم از جنگلی میگذرد، روی کاکلی مُرده زوم میکند، و دوباره به نمای جنگل برمیگردد. در این شعر نیما، کاکلی خودِ کاکلیست، و همین عینیت صرف است که محل کشف میشود. عقاب ناتل خانلری، ولی، در ساحتی تمثیلی و دیرآشنا، ما را به سوی نتیجهگیری اخلاقی و حکمت و وعظ میبرد. چنان که رفت، شعر عقاب خانلری خالی از وصف نیست و پایانبندی آن توصیفی چنین درخشان دارد:
شهپر شاه هوا اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت
سوی بالا شد وُ بالاتر شد
راست با مهر فلک همسر شد
لحظهای چند بر این لوح کبود
نقطهای بود و سپس هیچ نبود
لیکن این وصف میآید تا کار تعلیمی شعر را تقویت کند. وصف در مقام وصف و برای وصف، در شعر ما محبوب نبوده و نیست. در این لحظه ممکن است شما شعر خراسانی را مثال بزنید، که البته پایهٔ آن شعر هم نه بر وصف، که بر تشبیه است. آنزمان که نیما میگوید: «هرچیز در ادبیات ما به اخص وصف نشده است و وصف هرچیز شامل هرچیز است»، میتوان تمایل او را به حرکتی معکوسِ «انقلاب در نقاشی اروپایی»، مشاهده کرد. اگر از طلیعهٔ قرن بیستم میلادی، نقاشی اروپایی از «وصف» و «واقعگرایی» (آبجکتیویته) به «وصفالحال» و «انتزاع» (سابجکتیویته) حرکت کرد، انقلاب شعری نیما، مسیری کاملاً متضاد برای شعر فارسی ترسیم کرد، آنگونه که بعضی از شعرهای او، به مانند شعر عقاب تنیسون، کاملاً وصفی و واقعگراست.
پنج
نیما که با تأسف میگفت: «ادبیات ما وصفالحالیست، نه وصفی»، همچنان که در تحول عروض شعر فارسی برابر خانلری قرار میگرفت، در تعریف خود از «کارکرد شعر» هم با امثال خانلریها گلاویز بود. با آن که غالب سوالات ناتل خانلری از نیما در مجلهٔ سخن (۱۳۳۲)، به وزن و قالب شعر فارسی اختصاص داشت، اما انقلاب اصلی نیما در جای دیگری داشت محقق میشد: برکشیدنِ وصف و نگاه عینی. بیهوده نبود که در پاسخ آنهمه سوال که آقای خانلری پرسید، فقط یک جمله نوشت: «دیر رسیدید. قطار حرکت کرد».