شعرْ یافتن، روشی جذاب برای خلق ادبی
پیشتر در مطلبی پیرامون کتابی از محمد مختاری نوشته بودم که ما در باور عمومی با دو گونه شعر طرفیم: شعر گفتهشده و شعر نوشتهشده؛ و چنین استدلال کردم که گفتن، همبستهٔ «الهام»، و نوشتن، در گروِ «ساختن» است. اما اینجا بحث از چیز دیگریست: «یافتن» شعر. در خلق شعر یافته، شما اثرتان را با بازآرایی و دیگرگونکردن متن یا متنهایی از-پیش-موجود سامان میدهید. این نوع شعر، با شعر داداییستی (که اساسش بر کولاژ تصادفی تکهمتنهاست) تفاوت دارد، و در آن، کارگردانی و معنا اهمیت فراوان دارد. دو شیوهٔ اصلی در آفرینش شعر یافته وجود دارد: بریدن و بازچیدن (Cut-up and Remix) و سیاهگری و پاک کردن (Blackout and Erasure).
شعر از J.I.Kleinberg
شعر سیاه گری: Blackout Poetry
نقل قول معروفی از میکلآنژ دربارهٔ ساختن مجسمهٔ مشهورش هست: «من هر آنچه که داوود نبود، از سنگ تراشیدم». با تمسک به این مثال میتوانم بگویم، شما حین سیاهگری، شعری در متن پیدا نمیکنید، بلکه آنچه را که شعر شما نیست، از متن حذف میکنید. برای همین به این شعر، شعر پاک کردن نیز میگویند: Erasure Poetry.
نخستین نمونهٔ نوشتن با سیاهگری، به قرن هجده و شخصی به نام کِیلِب وایتفورد برمیگردد. او که همسایهٔ بنجامین فرانکلین در پاریس بود، خبرهای روزنامهها را با قلم دستکاری میکرد و متنهای تازه میساخت. در سبک سیاهگری، هنگام شعرْ یافتن [=ناشعر پاک کردن]، با آن که کلمات از شما نیست، اما متن جدید از شماست، و محصول، اثر منحصربهفرد شماست. هیچکس نمیتواند بگوید این اثر را شما نساختهاید و کارتان خلاق نیست. امتحان این سبک، یکی از بهترین روشها برای شروع کار شاعری، و البته، از تکنیکهای عالیِ غلبه بر سدّ نویسندگیست. پیشنهاد میکنم حتماً آن را بیازمایید. برای هنرمندان حوزهٔ تجسمی نیز این تمرین میتواند بسیار الهامبخش باشد. باری، تا یار «چه» را خواهد و میلش به «چه» باشد.
————–
صفحهی ۲۱۸ جوی و دیوار و تشنه، از ابراهیم گلستان
کنار کاج نقرهای
جوانه را؛
کنار جوی و پونهها.
و بعد، برفِ مرده ریخت…
بهار
پا گرفته بود.
————–
غزلی در نتوانستن، صفحهای از مجلهٔ دانشمند (سال ۸۸)
————–
کاریکلماتور – صفحهای از مجلهٔ فردوسی (سال ۵۷)
————–
شبی کنار پنجره – فهرست دیوان شمس
در جامهٔ سیاه
-مُرَصَّع به دانههای مروارید-
بر بالین من ای دزد شبانه از کجا آمدهای؟
ای نقش روحانی
ای آسمان
که با کهکشان آمیختی
در شکل تنانه از کجا آمدهای؟
————–
آسمان: سیاه
[سیاهِ سیاه، بدونِ ماه]
مردمکها: گشاد
[گشادِ گشاد]
هیچ صدایی نیست
[مگر صدای باد]
لب بگشا
بشکن شب را
کاین همه
چون که یکی گوش نیاوردهاند
آهنگ به نظاره دهند
————–
اشتر: مست
قطار ابر بر کُه و غار
رعد میزند
و بوی بهار
درخت را
رنجِ خمار میکشد
————–
پ.ن: در شعر گزارشی از سال ۱۴۰۰ بخشهایی از متن را به کمک تکنیکهای Found Poetry نوشتهام (با بریدن و بازچیدن بخشهایی از کتاب علم رَمْل).