از آن سیگار پایهبلند چه یادت هست؟
آنکه به عیش دود کردیم
آنکه در میانههاش
چشمهایت را در مشت گرفتی وُ گریستی
-چنان که آسمان ابر را به چنگ گیرد
در هنگامهی باران-
چنان که با دو چشم در دست
بنگری به جهان
به خیابان به دو گودالِ تاریک بر صورت
و چشمهایت را بگذاری روبهروی هم وُ خیره شوی
چنان که بینایی
چیزی جدا از صورت
چیزی جدا از بدن باشد.
و چشمهایت را بگذاری بر پشت بام
تا همینطور که خیرهای در آسمان
کورمال کورمال به خانه برگردی.
برگردی از کرمان
در هیئت قُلی میرزا از آغوش نادرشاه
با دو چشم در شیشهی مربا در دست
که میشود گذاشت کنارِ چند ظرف ادرار در آزمایشگاه
که میشود پرتشان کرد برای گربهها
و با صدای لیز جویدن رقصید:
چشم دل باز کن که جان بینی
چشم دل باز کن که جان بینی
چشم دل باز کن که جان بینی
باز میکنی وُ میبینی، در رودهای مشغولِ پلکزدنای
پلک میزنی در خاک
در کشالهی گوزن به وقت جست وُ خیز
در چشمهای خستهی ماهیگیر
سوار بر دوچرخه در کوچههای انزلی
در زبان زنی در دهانی دیگر
در تنبان حاج ابراهیم خان کلانتر
در معدهی گاو پیش از فرود کارد
در انتهای کَلات
یا اندام لزج یک زالو
آنگاه که فربه میشود از خون.
پلک میزنی وُ بیناییِ مسیحاییت
اشیاء را بینا میکند
با دو گودال تاریک بر صورت
با دو سیاهچاله که یک روز بزرگ میشوند وُ
جهان را میبلعند
چنان که خورشید روی بگیرد از آسمان
چنان دو آیه از تکویر
ای نور وُ ظلمات بیتقصیر
امان بده!
– جواب آزمایش؟
+ نیامده! امان بده!
بیا دوباره سیگار بکشیم
برقصیم وُ جار بکشیم
با تخمهای آغامحمدخان در سینی
نقل وُ نبات وُ شیرینی
با دو میلِ داغ در دست
امان بده
شهریارا امان بده
۱۳۹۱