بر هر طرف رو میکنم: جانی که از غم سوخته
ساطورخوردهسینهای، بر سیخ ماتم سوخته
کو خندهای؟ سوری؟ کجا آبی به چشم روشنی؟
دریاچههای شورمان، خوشیده، نمنم، سوخته
بر خاک خون، خاکستری، مانده از آتشپیکری
پروانه گفتش: «میروم، مرهم بیارم»… سوخته
جنگل سراسر سوخته، آهو، سمندر، سوخته
شبخوان شوخ وُ شاخ تر، یکباره با هم سوخته
در دست مادر عکسی وُ فریاد خونافشان او:
من هر چه دارم این پسر، من هر چه دارم سوخته
این بار غم بر کوه نِه، تا پنبه گردد، بگسلد
از داغ عالمسوز ما، هُرم جهنم سوخته
ما: کلّ یومٍ کشتهها، ما: کلّ ارضٍ دارها
هر گوشه از نیزارها، صدها محرم سوخته
*
در گوش سنگین نفکند، آواز زجرآگین طنین
بنگار بر سنگ این چنین، بنگر که در دم سوخته
تیر ۱۴۰۰