وقتی که زخم وا شد
وقتی که خون به پا شد
در آسمان آبی
آن لحظهها… چه دیدی؟
مادر به کوچه مُضطَر
خواهر پیِ برادر
در چشمِ مانده بر در
ای لاله چون دمیدی؟
ابرست در نگاهت
خاکست سرپناهت
با خون نابهگاهت
طرح چه میکشیدی؟
نقشی ز خنده شاید (باشد که غم سرآید)
شاید طلوع طاهر
بر دفتر پلیدی
در شهر:
فوجِ مرده، یاران زخمخورده، دروازههای بسته
باران ناامیدی
در مشت تو کلیدی
در چشم تو نویدی
چشمی که باز کردی
مشتی که برکشیدی
جانا به خون پاکت، وآن خشم سهمناکت
راهت ادامه دارد
تا مطلع سپیدی