ای خشم فروخورده، خروشان برخیز
برخیز، به جوشیدن و طغیان برخیز
خرداد و دیاش، تیر بلا را دیدی؟
با بیرقِ خونخواهیِ آبان برخیز
هر آینه، فریادِ خوشِ آزادی
از خِطّهی اِشغالیِ ایران برخیز
اینگونه که آتش به وطن افتادهست
ابری شو و با مژدهی باران برخیز
تا لشکر اوباش شکستن گیرد
رزمآور و دلدار و رجزخوان برخیز
گردنکش و سرفراز، آنسان میباش
گو منّت سرو از سر بستان برخیز
مُشتی که به سینهی ستم میکوبند
از پاوه و بَم تا جَم و کاشان برخیز
گر چار دهه اشک فشاندی، اینک
ای چلهنشین سوگ، رقصان برخیز
یکباره منوّر شو و شب را بشکن
پروانه بسوز از تب و تابان برخیز
پیغام رساندهست، بهاری نزدیک:
ای لاله به ابطالِ زمستان برخیز
شهریور ۱۴۰۱