[مهر]
سکوت
سوت میکشد
در مغز کوچهها
.
.
.
از آنهمه تابستان
از آنهمه دویدن و فریاد
ردّ پایی ماندهست
بر آسمان:
دو کتانی پاره
تاب میخورند
بر سیمهای برق
****
[خرداد]
نیوتن با چشمبندِ دزدانِ دریایی
سعدی با سیگاری گوشهٔ لب
ابوعلی سینا با آبِ بینیِ آویزان
عکس یادگاری
در سطلِ آشغالِ مدرسه
و کودکانی که دیوانهوار
میدوند
به سمت تابستان
****
گوشهٔ کمد
-غار کوچکش-
به اکتشافِ آتش رفت
در ظلمات
سه شعله روشن شد:
یکی کبریت
و دو چشمِ کنجکاوِ هاج و واج
****
میخندد بیهوا
بکام
میدمد درون حلقهای مدام
سلام
ای نشاط و انبساط
نظاره و کشف
رنگهای لغزندهٔ شوق
ناگهانِ لمس
شگفتِ بیحساب
دریغ
ای غریبترین
با فریبِ زبان
-خاصّه، استعارهٔ «حباب»-
****
خورشید: زرد
درخت: سبز و قهوهای
رود و آسمان: آبی
چند پرنده: ۷
یک خانه
یک پل
یک دودکشِ دوشاخ
و بعد یک گُل
یک گُلِ کوچک
گُلِ رو به انبساط
گُلِ نشتی
گُلِ همیشه منتشر
مدادِ قرمزم
مدادِ قرمزم بند نمیآید
****
من از پنبههای ابر
از قائمباشکِ خورشید
ریسه میرفتم.
من از کنارِ پنجره
مشقِ کبوتر کردم.
من فکر میکردم که آبیها،
که اشکِ چشم از باد،
که آنهمه اوج
در پرنده علتیست.
من دیدم
بال در آوردم
خندیدم
و آن زمان که پریدم
یک کاسه ارغوان
بر آسمان شکست.