برای خرمشهر امضا جمع میکنم
برای میهنم:
کوچهٔ مهر
پلاک ۲۰
خرمشهر
برای نجات معشوقهام
که سی سال در ایران به او تجاوز شد
و ده سال در لندن
و از ۱۹۷۹ در سانفرانسیسکو
امضا جمع میکنم
برای «بستان» امضا جمع میکنم
برای «صبریه» شیرفروش
که در جنگ به او و گاوش یکجا تجاوز شد
امضا جمع میکنم
و برای سربازان اسیر
که به رگبار مسلسل پسربچهای مفتون درو شدند
برای «حسنا» که زیر گیسوان خودش مدفون شد
برای «بدریه»
که وقتی میخندید
درخت توت
توت
توت
میبارید
و شاخههایش نعوظ میشدند
برای «بازار صفا» امضا جمع میکنم
که امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم
از آن میبارید
(پیکاسو کجاست
تا این گئورنیکا را نقش زند؟)
برای شط شط شط
برای آب آب آب
برای باد باد باد
و برای تو
عشق رفیع من: نخل
امضا جمع میکنم
برای جندهخانهٔ زیبای آبادان
برای «ژنی قزوینی»
برای «اعظم رشتی»
برای «علی فِری»
برای آنهمه جندهٔ زیبا
امضا جمع میکنم
برای همهٔ کافههای لب شط
امضا جمع میکنم
و از همهٔ کافههای همهٔ سواحل دنیا میخواهم
برای کافههای لبِ شطِ خرمشهر
اعتصاب خشک کنند
برای صدای «حَمَدِ» فلاح
در باغهای مرموز خرمشهر، وقت ظهر
برای بلبلهای شیدا
برای فاختههای مهربان
برای «شَبّوط[۱]»های کارون
برای «بَرزَم[۲]»
برای رنگهای «شانَک[۳]»
برای نیروی تعادل آبها: کوسه
امضا جمع میکنم
برای بلوغ جنوبی
این تشبهجانگرفتهٔ مجنون
این ولتاژ ۵۰۰۰۰۰
امضا جمع میکنم
برای سرگین قاطرهای «صولِح»
در کوچههای تفتهٔ «دُره»
برای زنان حشری
که دیگر پرپر نمیزنند
امضا جمع میکنم
برای «ماشوه[۴]» و «گرگور[۵]»
و آبیِ سیالِ رود و شط و خلیج
برای سفیدِ تفتهٔ جنوب: آسمان
در ساعت ۲۳ ظهر
امضا جمع میکنم
برای صف «معیدیها[۶]»
برای هیکل تکِ آنها
در افق خرمشهری
وقت طلوع و غروب آفتاب
برای لرزش اینک خاموش لبها و پستانها و کفلهاشان
امضا جمع میکنم
(برای باران گریهٔ اینکِ من
که میبینی
برای من
که در فراق اینها دارم دیوانه میشوم
ای خدا!
برای خودم
امضا جمع میکنم)
برای گلههای همسرایان «زوری»
این بالرینهای شط آبی من
دور لاشهٔ کوسهٔ مرده از جنگ
این شعور درندهٔ آب
امضا جمع میکنم
برای…
برای…
برای…
برای بقیهٔ شعرم
امضا جمع میکنم
و طومار را به ستاد سکوت میفرستم
برای شماها
امضا جمع نمیکنم
****
[۱] نوعی ماهی
[۲] نوعی ماهی
[۳] نوعی ماهی
[۴] ماشوه: قایق پارویی بلند
[۵] قفسهای ماهیگیری ساختهشده از توری
[۶] گاومیش
از وبلاگ ماتینه / شعر از عدنان غریفی