قبل از هر چیز:
۱. هیچ نویسنده‌ای نباید برای حرفه‌اش زندانی شود. هر نظامی که آزادی بیان نویسندگان را سلب کند، مجرم است. شکنجه، به هر شکل آن، چه جسمی و چه روحی، جرم است و عاملان شکنجه -از آمر و مأمور- باید مجازات شوند.
۲. مراد نگارندهٔ این مطلب، انکار وجود شکنجه در زندان‌های شاه نیست! ابداً.

شکنجه و شعر رضا براهنی

آیا فقط آزادیخواهی و آن «هدف بزرگ» یا عناد با محمدرضا پهلوی و رژیم سلطنتی، براهنی را به راه کذب و غُلُو در وصف شکنجه‌ کشاند؟ من فکر می‌کنم مسئله تنها این نیست. براهنی وارد نمایشی شد که به دهانش مزه کرد، و نتوانست از منافع آن بگذرد. طرح مسئلهٔ شکنجه، آبی بود که براهنی برای تپاندن خود به عنوان «نویسندهٔ خلاق» به چشم‌آبی‌ها، از آن ماهی گرفت.
فعالیت سیاسی او پلی برای بازاریابی آثار سودازده‌اش در محافل انگلیسی‌‌زبان بود: شعرهای زندان و خاطرات زندان. خوب است که بدانید همزمان با معرکه‌گیری‌های اوایل دههٔ پنجاهِ براهنی در آمریکا، هنوز در ایران کسی او را به عنوان «نویسندهٔ خلاق» یا «شاعر» جدی نمی‌گرفت، و نهایتاً به او می‌گفتند «منتقد»؛ مثلاً، نادرپور در مقاله‌ای در مجلهٔ فردوسی به سال ۱۳۴۶ گفته بود که براهنی نه شاعر است و نه منتقد، و از شدت وقاحت او در قلب کردن حقایق شکایت داشت.

رضا براهنی
رضا براهنی در حال خواندن آثار خود در یکی از محافل ادبی آمریکا

براهنی ۳۷ ساله -که به قول محمد قائد، نمایندهٔ خودش هم نبود، چه برسد به اهل قلم-، سال ۱۳۵۱، با مدرک دکترای زبان انگلیسی از دانشگاه استانبول، برای دوره‌ای علمی به آمریکا رفت. یک سال بعد به ایران بازگشت و پس از چندی، در تابستان ۱۳۵۲، به مدت سه ماه بازداشت و زندانی شد. براهنی می‌گوید این بازداشت به علت انتشار مقاله‌ای با عنوان «فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم» است، و ساواکی‌ها می‌خواستند از او ابراز ندامت بگیرند (که می‌گیرند و رضا براهنی هرگز به این اشاره نمی‌کند).
همسرش، ساناز صحتی، در اینباره گفته است: «خوشبختانه کمیته‌ای برای دفاع از زندانیان سیاسی در آمریکا تشکیل شد. این کمیته که اولین موردش (case) رضا بود، به طور مستمر برای آزادی او فعالیت کرد… در نتیجه فعالیت‌های گسترده برای آزادی او از زندان، رضا آزاد شد».
بیایید این جملات را جور دیگر بخوانیم. معنای این جملات این است که «براهنی را آزاد نکردند، آزاد کردیم». چرا این نکته مهم است؟ زیرا قهرمانی که سه ماهه آزاد شود، چندان وزنی نخواهد داشت.
با پیچیدنِ خبرِ شکنجهٔ نویسنده‌ای که تازه از آمریکا به ایران بازگشته، رضا براهنی یک‌شبه تبدیل به مبارز آزادی برای انتلکتوئل‌های غربی‌ شد. و او در برابر این موقعیت پوشالی چه کرد؟ نقش جدید خود را به جان پذیرفت.
در کتاب اعترافات شکنجه‌شدگان هم یرواند آبراهامیان به صورت تلویحی به این موضوع اشاره کرده است که رضا براهنی بعد از مصاحبه و ابراز ندامت از زندان آزاد شده، اما پس از آزادی، برای لاپوشانی ماجرا در آمریکا، فشارهای بین‌المللی را علت آزادی‌اش خوانده است.

باری، در زمانه‌ای که مبارزان نستوه، سال‌ها عمر در زندان می‌گذراندند، او با سه ماه بازداشت آزاد می‌شود و مثل آبِ خوردن به آمریکا باز می‌گردد و نامش در محافل روشنفکری آمریکا می‌پیچد؛ آن هم نه با شعر و آثارش، بلکه به عنوان محققی که در آمریکا مشغول به کار علمی بوده و بعد به ایران برگشته و صبح و شب شکنجه کشیده و دیده و حال باز آمده است. بعدها، اگر براهنی با گینزبرگ عکسی انداخت و دکتروف مقدمه‌ای بر مجموعه نوشته‌ها و شعرهای او قلمی کرد، همه از صدقه سر نقشی‌ست که حدود پنج سال در آمریکا بازی کرد.

وقتی که رضا براهنی در زندان بود، زنش کمپین خبری زندانی شدن او را پیش می‌بُرد. آن زمان که براهنی از زندان بیرون آمد، تا داغ بود، چسباند: ای شاعر آزاده! آماده‌ایم، آماده! نانِ تافتونِ فضای روشنفکریِ آمریکا در پیش و تغار چرب شکنجه‌فروشی، از پس! بزن بر بدن. به مدت چند سال در آمریکا و انگلیس، او نماد شکنجه‌ در ایران بود و هیپی‌ها و روشنفکران بر زخم‌هایش دل‌ می‌سوزاندند و به محافلش می‌بردند: نمونه‌ای کاملاً اگزاتیک و اورینتالیستی.

ظل الله، شعرهای زندان رضا براهنی

مخاطب ظل الله که بود؟ باید عرض کنم مجموعه شعری که به اسم ظل‌ الله یا شعرهای زندان می‌شناسید، نه برای فارسی‌زبانان و تورک‌زبانان، که برای متاثر کردن انگلیسی‌زبانان نوشته شد: کتابی به نام God’s Shadow, Prison Poems (۱۳۵۴-انتشارات ایندیانا). در واقع مخاطب اصلی این کتاب جامعه روشنفکری و چپ آمریکا بود. انتشارات گمنامی به نام «ابجد» در نیویورک، تعداد معدودی از نسخه‌های فارسی ظل الله را، پس از انتشار نسخهٔ انگلیسی، در همان سال فروخت. [هر چه به دنبال نسخهٔ فارسی چاپ ۵۴ گشتم، نتوانستم آن را پیدا کنم]

گی سیدمن هم در مطلبی به این اشاره می‌کند که مجموعهٔ نوشته‌ها و شعرهای رضا براهنی برای مخاطبان آمریکایی ساخته و پرداخته شده است.

در همان سال، رضا براهنی مقدمه‌ٔ انگلیسی و ویرایش‌شدهٔ کتاب ظل الله را در هیئت مقاله‌ای با عنوان جلاد شاه The Shah’s Executioner در نشریهٔ Index of Censorship در بریتانیا منتشر کرد. این متن به‌ کل با مقدمهٔ فارسی کتاب ظل‌ الله متفاوت است و فقط شرح شکنجه است. در این مقدمه، او به لاف، از مشاهدهٔ انواع شکنجه‌های ساواک در طول سه ماه زندانی بودنش می‌گوید: از ترکاندن جمجمه و کشیدن ناخن و دندان و فرو کردن میل داغ در دهان و امالهٔ آب جوش با پمپ به مقعد، تا فشار دادن باتوم الکتریک به واژن زنان و تجاوز به کودک ۱۳ ساله و آویزان کردن افراد از پا.
در این زمان رضا براهنی دیگر حسابی در نقشش فرورفته است و
خیلی از نمونه شکنجه‌هایی که می‌گوید «دیده» است، به غُلُو می‌ماند و غُلُو شکلی از دروغ است. براهنی در شعرهای زندانش هم مثل مقدمه‌اش غُلُو می‌کند. با آنکه شعر محل تخیل است و نباید مانند واقعیت با آن برخورد کرد، اما براهنی صراحتاً این شعرها را مستند می‌داند.

برای روشن‌تر شدن غُلُوهای رضا براهنی مثالی می‌زنم. در کتاب ۵۰۰ صفحه‌ای «خاطرات شکنجه‌شدگان» اثر آبراهامیان، فقط یک‌بار از شکنجهٔ تجاوز (Rape) یاد شده است؛ ولیکن براهنی در مقدمهٔ بسیار کوتاه و انگلیسی ظل الله چهار بار از تجاوز نام می‌بَرَد. او همزمان با چاپ کتاب شعر ظل الله به انگلیسی، مقاله‌ای هم در نیویورک تایمز دربارهٔ شکنجه‌ در ایران منتشر می‌کند، و در این روزنامهٔ دموکرات نیز بساط شکنجه‌فروشی‌اش را می‌اندازد. سپس از این دانشگاه به آن دانشگاه و تکرار مکررات، مثل این گزارش از سخنرانی او در دانشگاه کلمبیا و یا مطلبش در مجلهٔ سافت‌-پورنوگرافی Pent House.

قهرمان، رضا براهنی

با تمام این تفاصیل، چه بخواهیم چه نخواهیم، باید قبول کنیم که شکنجهٔ او واقعاً با همه فرق داشته است، چرا که در همان مقالهٔ انگلیسی‌اش در مجلهٔ Index of Censorship از قول مامور ساواک دربارهٔ خودش می‌نویسد: «او [رضا براهنی] از همهٔ مجاهدها و سوسیالیست‌ها و فدایی‌ها خطرناک‌تر است! به خاطر اوست که این همه دانشجو در زندان‌اند. تمام این دانشجوها شاگرد او هستند…»؛ و در ادامه همان مأمور به براهنی می‌گوید: «این قلمه تو داری یا بیل؟». وقتی او خودش را -از زبان ساواکی‌ها- خطرناک‌ترین مبارز آن زمان ایران به آمریکایی‌ها و انگلیسی‌زبان‌ها معرفی می‌کند، باید شکنجه‌ها و خاطراتش را هم به عجیب‌ترین وقایع بدل کند.

عجیب‌تر اینکه در سال ۱۳۵۶، ریچارد تی.سیل، در مقاله‌ای در واشنگتن‌پست، رضا براهنی را مشهورترین زندانی سیاسی ایران، «پایه‌گذار نقد ادبی مدرن در ایران» و به عنوان شاعر، سرشناس‌ترین صدا علیه رژیم شاه می‌خوانَد.

بر جلد کتاب The Crowned Cannibals هم نوشتند: بهترین شاعر زندهٔ ایران! آن هم زمانی که شاملو و اخوان و بهبهانی و سپهری و احمدی و رویایی و خویی در قید حیات بودند و بهترین شعرهایشان را نوشته بودند، نه مانند رضا براهنی که در دههٔ ۵۰، در کارِ شاعری بسیار لاغر بود. این «بهترین شاعر زندهٔ ایران» شدن، نتیجهٔ نقشی‌ست که براهنی برای آمریکایی‌ها بازی می‌کرد.

البته بد ماجرا این است که دست رضا براهنی در این بازی قهرمان‌سازی از خود، در همان زمان هم رو شده بود و خیلی‌ها می‌دانستند که او دلالی درد می‌کند. در همان مقالهٔ واشنگتن پست، آقای ریچارد تی. سیل می‌نویسد که براهنی به خاطر شکنجه‌شدنش بین نویسنده‌ها جا باز کرده است، نه قلمش. او همچنین مجموعه نوشته‌های براهنی با نام آدم‌خواران تاجدار The Crowned Cannibals (چاپ ۱۳۵۵) را کتابی شلخته می‌خواند و جز توصیفات شکنجه و شعرهای زندانش، بخش‌های دیگر را نمی‌پسندد.
دیوید پرایس جونز هم در بخش «نقد کتاب» نشریهٔ index، در نقد آن کتاب چنین آورد بود: «قابل درک است که انرژی او کاملاً بر نفرت از شاه متمرکز شده است… حرف‌های او ممکن است برای دانشجویان غرب جذاب باشد، اما دانشگاه‌های غرب جایگزین بسیار غم‌انگیزی برای بحث‌های داخل ایران است». در نقد پرایس جونز، خیلی زیرکانه به معرکه‌گیری او در غرب اشاره می‌شود. کمپینی که رضا براهنی در غرب برای آگاهی‌رسانی «شکنجه در ایران» راه می‌اندازد، ورای کرد و کار نویسندگی اوست و چیزی جز Freak Show و دروغ‌های بزرگ نیست.
او برای جا باز کردن میان پنگول‌های اورینتالیست و نویسنده‌های گلوبال‌ستیزن، نمایندهٔ شکنجه‌ای شد که دیگران دیدند و او سند می‌زد. به قول آبراهامیان -که در آن زمان همراه او در آمریکا بود- روایت‌های او از شکنجه به تئاتری گنگ می‌مانست و قابل باور نمی‌نمود:

آبراهامیان در کتاب «اعترافات شکنجه‌شدگان» سه چهرهٔ سرشناس را در افشای شکنجه‌های رژیم پهلوی موثر می‌داند: براهنی، ساعدی و قلیچ خانی؛ که البته افشاگری‌های ساعدی و قلیچ‌خانی مربوط به چند سال بعد از انقلاب ۵۷ است. در تاریخ ایران معاصر کمبریج هم به خاطرات براهنی اشاره شده است و آن را از علل بی‌آبرویی رژیم پهلوی در محافل غربی خوانده‌اند.

در اواسط دههٔ هفتاد میلادی، در نشریات غربی، دیگر مدام صحبت از اختراعات و ابتکارات ساواک برای شکنجه بود. رضا براهنی برای آن که آثار انگلیسی‌ و خود را در غرب جا بیندازد، کمپین جعل و تخیل شکنجه‌اش را یک‌تنه تا سال ۵۷ پیش برد. ۳۰ سال بعد از این اتفاقات، در سکانسی از فیلم کمدی دیکتاتور، ابزار شکنجهٔ عجیب و غریب این فیلم به شاه مخلوع ایران نسبت داده می‌شود. خاطرات براهنی دربارهٔ زندان، مثل همین فیلم، فکاهی است. دریغ.

» بیشتر بخوانید: همکاری ابوحنیفه اسکافی و ابوالفضل بیهقی، اولین نمونه‌ٔ نویسندگی خلاق مشترک در ادبیات فارسی