گفتید که جَستهاید
و دستشان نمیرسد،
اما گرفتهاند
پیشتر از اینها گرفتهاند؛
با قمه
با قلّاب و قدّاره
با لگدِ قنداقِ قنّاصه ولی گرفتهاند.
و مکتوب بگذارند در حکایات و اوراق
که لافزنان آن دوران
از شدائد ایام
در عملی عالمسوز
به عمق گنجهها رفتند -لای لباسها-
بالشت نهادند بر دهانشان
و آنگونه که حتی صدا به پرها نرسد، گفتند:
– ای بابا!
گرفتهاند
با دستهای چرکشان گرفتهاند
اینگونه است که زبان
چشم در چشم
نمیچرخد:
بیشرف!
بیشرف!
بیشرف!
با آنکه میدانید طی سالهای اخیر
زبان فارسی به افقهای تازهای رسیده است
و جز من، تو، او، ما، شما، ایشان
«این بیشرفها» نیز به ضمایر آن اضافه شده:
«این بیشرفها» اگر بروند.
«این بیشرفها» سیر نمیشوند.
«این بیشرفها» رحم ندارند.
*
گفتید که جستهاید؛
اما گرفتهاند
از تخمهایتان گرفتهاند.
و زودا و قریبا که در خانهیتان را بزنند:
– شما بازداشتید!
شما که زندهبودنتان -حتی-
نشر اکاذیب است.
خرداد ۹۸
» کتاب هشت نامه و سه شعر