رفیقی گفت که دوستش شراب به آرزوی مرگ فلان گذاشته است. و افزود: «این از آن شراب‌هاست که تازه‌اش گیراست».

برایش نوشتم:
‌‌‌
انگور به نذرِ مرگِ او گر دوشم
تا جشنِ شراب، پا و سر، می‌جوشم
با کوزه که در خاک نَهَم، خواهم گفت:
– ای مِی، نشوی کهنه و زودت نوشم
‌‌‌
بعدتر اضافه کردم:
‌‌
باشد که دوباره جام‌ها برخیزد
از مرگش، خنده جابه‌جا برخیزد
زان‌سو برود به خاک و زین‌سو، از خاک
آن کوزهٔ مِی، ز بزمِ ما برخیزد

 

چندی پیش با خودم گفتم چقدر این دو رباعی برای خوانده‌شدن به‌طرب در مراسم شراب‌گیری خوب است. لذا مرگ را از آن‌ها در آوردم، تا بتوان به شکل خیام‌خوانی بوشهری‌ها اجرایشان کرد:

انگور به شوق بزم نو گر دوشم
تا جشنِ شراب، پا و سر، می‌جوشم
با کوزه که در خاک نَهَم، خواهم گفت:
– ای مِی، نشوی کهنه و زودت نوشم

باشد که دوباره جام‌ها برخیزد
هر آینه، خنده جابه‌جا برخیزد
امروز رود به خاک و فردا، از خاک
این کوزهٔ مِی، ز بزمِ ما برخیزد